دختر ع ا ش ق

 دیگران برای خوابیدن قصه میگویند . . .

من قصه خود را میگویم تا دیگران بیدار شوند . . .

//دختر عاشق//

نوشته شده در یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:,ساعت 21:18 توسط dokhtare.ashegh| نظر بدهيد |

 اینجا در دیار من،

عشق را کیلویی میخرند

و با هوس میسنجند عیارش را،

نمیدانم

این دیگر چه عشقیست؟؟

//د عاشق//

 

نوشته شده در جمعه 29 دی 1391برچسب:,ساعت 17:10 توسط dokhtare.ashegh| 2 نظر |

 بت ها شکستنی بودند،

باور ها ماندگار . . .

چه ساده بود،

ابراهیم 

//د ع//

نوشته شده در جمعه 29 دی 1391برچسب:,ساعت 17:6 توسط dokhtare.ashegh| يک نظر |

 خوش بحال آنها ک 

دندان عقلشان را کشیده اند

گاهی ک ب اطرافم فکرمیکنم،

فکم تیر میکشد . . .

//دختر عاشق//

نوشته شده در جمعه 29 دی 1391برچسب:,ساعت 17:2 توسط dokhtare.ashegh| يک نظر |

 در میان این همه دین

فقط ب دینی روی می آورم

ک خدایش تو باشی

عبادتش بوسیدن روی تو

کعبه اش وجودت

مسجدش،قلبت

و پیامبرش چشمان زیبایت باشد . . .

//دختر ع//

نوشته شده در سه شنبه 26 دی 1391برچسب:,ساعت 18:10 توسط dokhtare.ashegh| يک نظر |

 یادت باشد . . .

اگر مردی گریه کرد بدان کار از سیگار گذشته

و اگر زنی سیگار کشید بدان کار از گریه گذشته . . .

//د عاشق//

نوشته شده در دو شنبه 25 دی 1391برچسب:,ساعت 13:41 توسط dokhtare.ashegh| نظر بدهيد |

 کاش . . .

تلخی زندگی

کمی الکل داشت . . .

شاید

مستمان میکرد و کمتر درد را میفهمیدیم . . .

نوشته شده در یک شنبه 24 دی 1391برچسب:,ساعت 21:59 توسط dokhtare.ashegh| نظر بدهيد |

 چشم گذاشتم

و تو قایم شدی . . .

اما

تا همیشه شمردن

قانون بازی نبود . . .

//دختر عاشق//

نوشته شده در یک شنبه 24 دی 1391برچسب:,ساعت 13:5 توسط dokhtare.ashegh| نظر بدهيد |

 آرام باش رفیق . . .

هیچ `گرسنه ای` باقی نمی ماند . . .

شک ندارم . . .

همین روز ها ،همه سیر میشوند از زندگی . . .

//دختر عاشق//

نوشته شده در شنبه 23 دی 1391برچسب:,ساعت 20:19 توسط dokhtare.ashegh| 2 نظر |

 آن قدر...

فریاد هایم را سکوت کرده ام

ک اگر ب چشمانم ینگری

کر میشوی

//دختر عاشق//

نوشته شده در شنبه 23 دی 1391برچسب:,ساعت 19:46 توسط dokhtare.ashegh| نظر بدهيد |

 اینجا...

در دنیای من

افسردگی مفرط گرفته اند گرگ ها

دیگر گوسفند هم نمیدرند...

ب نی چوپان دل می سپارند و گریه میکنند...

دختر عاشق

نوشته شده در شنبه 23 دی 1391برچسب:,ساعت 16:3 توسط dokhtare.ashegh| نظر بدهيد |

 یا دیوار های ما موش ندارند

 

یا موش ها کر شده اند

 

ک دیگر نمیشنوند صدای شکستن این بغض لعنتی را . . .

 

موش ها هم موش های قدیم...

 

دختر عاشق

نوشته شده در شنبه 23 دی 1391برچسب:,ساعت 15:44 توسط dokhtare.ashegh| يک نظر |

 گاهی..

تنها ماندن،

بهای آدم ماندن است...

//دختر عاشق//

نوشته شده در شنبه 23 دی 1391برچسب:,ساعت 15:41 توسط dokhtare.ashegh| نظر بدهيد |

چند دقیـــــقه دیگر وقـــــت داری..

تا به مـــــن نگاه کنی..

به مـــ ــن،

به چشـــ ـــمانم،

و به قلبـــ ـــی که برای تـــــو می تپد..

این شــــب و این بـــاران و تــــو..

چند دقیـــــقه دیگر وقـــــــت داری..

تا به مـــــــن نگاه کنی..

پیش از آن که کامـــــلا ً تمـــــام شوم...

نوشته شده در چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:,ساعت 15:4 توسط dokhtare.ashegh| نظر بدهيد |

 میدانی شباهته "تن.ها" و "تنها" چیست؟ ؟

در این ک همین "تن.هایی" ک همیشه تو را میخواهند ،روزی "تنها"یت میگذارند . . .

//دختر عاشق//

نوشته شده در پنج شنبه 14 دی 1391برچسب:,ساعت 21:51 توسط dokhtare.ashegh| يک نظر |

 روزگار با ما خوب تا نکرد

ولی . . .

دمش گرم

ما را خوب "تا" کرد . . . 

//دختر عاشق//

نوشته شده در پنج شنبه 14 دی 1391برچسب:,ساعت 21:28 توسط dokhtare.ashegh| يک نظر |

 نه عزیزم . . .

همه شبیه ب هم نیستند

برف برای خیلی ها،

ن زیباست و ن رمانتیک

!!!

+تقدیم ب همه کودکان خیابانی و کودکان کار . . .

//دختر عاشق//

نوشته شده در پنج شنبه 14 دی 1391برچسب:,ساعت 21:21 توسط dokhtare.ashegh| يک نظر |

 خیلی بده حس کنی مث دارویی . . . . .

فقط وقتی  نیاز دارن ازت استفاده کنند . . . . .

//دختر عاشق//

نوشته شده در دو شنبه 11 دی 1391برچسب:,ساعت 21:22 توسط dokhtare.ashegh| نظر بدهيد |

 مردم اینجا چقدر مهربان اند . . .

دیدند  کفش ندارم برایم "پاپوش" درست کردند . . .

 

+کم کم دارم از زندگی میون آدما خسته میشم،ففط اسمشون "آدمه" ولی از کفتار و گرگ هم بدترن...

//دختر عاشق//

نوشته شده در دو شنبه 11 دی 1391برچسب:,ساعت 20:35 توسط dokhtare.ashegh| نظر بدهيد |


کافر  شده ام این روزها

نمیدانم هر روز ...

چند رکعت،خاطراتت را در آغوش میکشم...

//دختر عاشق//

نوشته شده در دو شنبه 11 دی 1391برچسب:,ساعت 16:56 توسط dokhtare.ashegh| يک نظر |

روزهــاے بـارونـے رو خیلے دوست دارَمـ

مَعلومـ نمـےشہ مُنتظر تـاکـسے هَستے

یا آواره خیابـونـہـا

بُخار توے هَوا مـالِِ سَـرمـاست یا دود سیگـار

روے گـونہ اَت اَشکـہ یا دونہ هـاے باروטּ ...

//دختر عاشق//

نوشته شده در یک شنبه 10 دی 1391برچسب:,ساعت 15:30 توسط dokhtare.ashegh| يک نظر |

 دیگر قهوه ترک،دم نمیکنم

رنگ چشمان توست!

سیگار روشن نمیکنم

طعم لب های توست!

آتش بپا نمیکنم

تصویر نگا های توست!

من ب قهوه ،سیگار و آتش معتادم

نمیتوان تو را ترک کرد... 

//دختر عاشق//

نوشته شده در شنبه 9 دی 1391برچسب:,ساعت 21:43 توسط dokhtare.ashegh| يک نظر |

ویروس جدید ست انگار...

تمام فریاد هایی ک سکووووت شد،

در رگ هایم رسوب کرده

بغضهایم در گلویم

اشک هایم پشت پلک های خیسم

و خاطراتت در ذهنم،

//دختر عاشق//

نوشته شده در شنبه 9 دی 1391برچسب:,ساعت 20:13 توسط dokhtare.ashegh| نظر بدهيد |

درد تنهایی کشیدن،

مثل کشیدنه خط های رنگی روی کاغذ سفید

شاهکاری میسازد ب نام دیوانگی

و من این شاهکار را

ب قیمت تمام فصلهای قشنگ زندگی ام، خریده ام!

تو هر چ میخواهی مرا بخوان...

دیوانه

خودخواه

بی احساس

نمیــــــــفروشــــــــــم...

//دختر عاشق//

نوشته شده در شنبه 9 دی 1391برچسب:,ساعت 19:25 توسط dokhtare.ashegh| 2 نظر |

 کاش یکی پیدا میشد 

ک وقتی میدید چشات بارونیه و گلوت ابری...

ب جای این ک ازت بپرسه:

چیه؟چی شده؟چته؟

بغلت میکرد و آرووووم تو گوشت میگفت:گریه کن،گریه کن.........

//دختر عاشق//

نوشته شده در شنبه 9 دی 1391برچسب:,ساعت 16:50 توسط dokhtare.ashegh| يک نظر |

 سخت است از شدت بغض،

گلو درد بگیری

و همه بگویند:

لباس گرم بپوش

//دختر عاشق//

نوشته شده در شنبه 9 دی 1391برچسب:,ساعت 16:45 توسط dokhtare.ashegh| يک نظر |

آدمهای ساده را دوست دارم . . .

همانهایی ک بدی هیچکس را باور ندارند

همان هایی ک برای همه لبخند دارند . . .

همان هایی ک همیشه هستند؛برای همه هستند

آدمهای ساده را باید مثل یک تابلوی نقاشی،ساعتها تماشا کرد

آدمهای ساده را دوست دارم،بوی ناب آدم میدهند . . .

//دختر ع ا ش ق //

نوشته شده در شنبه 9 دی 1391برچسب:,ساعت 16:43 توسط dokhtare.ashegh| 3 نظر |

 میخواهم برایت تنهایی را معنی کنم . . .

در ساحل ،کنار دریا ایستاده ای،

هوای سرد

صدای موج . . .

انتظار. . .انتظار . . .انتظار

ب خودت می آیی

ب یاد میاوری ک دیگر ن کسی ست ک از پشت بغلت کند

ن دستی ک شانه هایت را بگیرد

ن صدایی ک قشنگتر از صدای دریا باشد

اسم این؛تنهاییست . . .

//دختر عاشق//

نوشته شده در جمعه 8 دی 1391برچسب:,ساعت 15:17 توسط dokhtare.ashegh| 2 نظر |

امروز،بلاخره رفتم سراغ گیتارم

ب اندازه ی 365 روزخاک داشت

با دستمال خاکش را پاک کردم و بهش زل زدم

نمیتوانستم انگشتانم را تکان بدهم،صدایت در سرم میپیچید:پس چرا گیتار نمیزنی؟

گفتم:نمیتونمیادم آمد،من ب تو قول داده بودم،

ب زور تونستم سیمهای گیتارو تکون بدم

دستام همش میلرزید

گیتارو انداختم روی تخت. . .

بلاخره ب قولم عمل کردم . . .

**

امروز رفتم سر مزارت

واست گل آوردم

نشستم کلی باهات حرف زدم،

رو سنگ قبرت آب ریختم

اگه کسی منو میدید میگفت:دیوونه س،هنوز عاشقه کسیه ک ی سال پیش مرده

آخر میدانی،اینها نمیفهمند ک مرگ پایان عشق نیست

چقدر سخت ست زندگی میان کسانی ک حرفت را نمیفهمند،

 

//دختر عاشق//
نوشته شده در جمعه 8 دی 1391برچسب:,ساعت 13:12 توسط dokhtare.ashegh| 2 نظر |

 دلتنگی یعنی؛

روبروی دریا باشی

و خاطره ی یک خیابان خفه ات کند . . .

//دختر عاشق//
نوشته شده در پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:,ساعت 21:51 توسط dokhtare.ashegh| يک نظر |


Power By: LoxBlog.Com